يكى از مباحث مهم در حوزه قرآنشناسى، بررسى مفهوم علوم قرآن و تعيين قلمرو مباحث آن است كه دانشمندان بسيارى به تفصيل از آن سخن گفته و آثار ارزشمندى عرضه نمودهاند. در اين مقاله برآنيم تا با استفاده از نظرگاه آنان، مفهوم، تقسيمات و جايگاه علوم قرآن را مورد نقد و بررسى قرار دهيم.
اصطلاح علوم قرآن تركيبى است از دو واژه «علوم» و «قرآن» كه معناى هر كدام به تنهايى روشن است؛ اما كاربرد آنها به صورت «مركب» با توجه به اختلاف تركيبى آن، با ابهام روبهرو است؛ زيرا اگر واژه علوم نسبت به قرآن، شكل موصوف به خود گيرد، به مقتضاى مفهوم وصفى آن، به معناى دانشهايى است كه وجهه قرآنى دارد؛1 اما اگر اين تركيب از نوع اضافى باشد، به معناى دانشهايى است كه در ارتباط با قرآناست.2
علوم قرآن، بنابر ديدگاه نخست، تنها دانشهاى برخاسته از قرآن را شامل مىشود، اما بر اساس ديدگاه دوم دانشهاى بيشترى، مانند علوم مقدمى و علوم برخاسته و برگرفته از قرآن را نيز در بر مىگيرد؛ چرا كه همه آنها در ارتباط با قرآن كريم است.
پيشينيان، تعريف دقيقى از علوم قرآن ارائه نكرده و تنها به ذكر اقسام آن بسنده نمودهاند؛ اما امروزيان كموبيش در اين مقوله قلم زده و سخن گفتهاند؛ از جمله:
وى مىنويسد: علوم قرآن، با تركيب اضافى خود شامل همه علوم مىشود؛ ولى پس از نقل از آن معناى وسيع به فنّ مدوّن، تنها شامل مباحث خاصى شده و اصطلاح جديدى پيدا نموده است. بر اين اساس علوم قرآن، به مجموعه مباحث مربوط به قرآن از جهتِ نزول قرآن، ترتيب، جمع، نگارش، قرائت، تفسير، اعجاز، ناسخ و منسوخ، دفع شبهات از قرآن و امثال آن اطلاق مىشود.3
شهيد صدر در اينباره مىنويسد: علوم قرآن عبارت است از همه معلومات و مباحثى كه متعلق به قرآن است؛ هر چند اهداف آنها مختلف باشد.4
علوم قرآنى، اصطلاحى است در باره مسائلى مرتبط با شناخت قرآن و شئون مختلف آن.5 وى سپس درباره فرق بين علوم قرآنى و معارف قرآنى مىگويد: فرق ميان علوم قرآنى و معارف قرآنى آن است كه علوم قرآنى بحثى بيرونى است و به درون و محتواى قرآن از جنبه تفسيرى كارى ندارد، اما معارف قرآنى كاملا با مطالب درونقرآنى و محتواى آن سروكار دارد، و يك نوع تفسير موضوعى به شمار مىرود.6
نيز مىافزايد: علوم قرآنى بحثهاى مقدماتى براى شناخت قرآن و پىبردن به شئون مختلف آن است. در علوم قرآنى، مباحثى چون: وحى و نزول قرآن، مدت و ترتيب نزول، اسباب نزول، جمع و تأليف قرآن، كاتبان وحى، پيدايش قرائات، پيدايش متشابهات، اعجاز، نسخ و عدم تحريف مطرح مىباشد.7
در اينكه علوم قرآن مىتواند داراى اصطلاح خاصى باشد تا پس از كاربرد آن، به عنوان معناى مورد نظر به اذهان متبادر شود، جاى تريد نيست؛ اما تا كنون اصطلاح خاص روشنى براى آن وضع نشده است. گواه آن، اختلاف در تعاريف و نيز گستردگى و ضيق كاربرد گوناگون آن است؛ چنانكه در كلام زرقانى دفع شبهات از قرآن داخل اصطلاح علوم قرآن شمرده شده است، حال آنكه در كلام استاد معرفت، در شمار معارف قرآن و محتواى آن است.
از سوى ديگر آنچه در كلام اين دو قرآنپژوه آمده است با مبناى جدايى تاريخ قرآن از علوم قرآن كه امروزه در عرف پژوهندگان قرآنى مطرح است، ناسازگار است. بنابراين دستكم مىتوان گفت: علوم قرآنى هنوز بر اصطلاح خاصى استقرار نيافته، و چون تركيب وصفى (علوم قرآنى)، رجحانى بر تركيب اضافى (علوم قرآن) ندارد، مناسبتر آن است كه علوم قرآن با همان گستردگى ذاتىاش به كار رود و اگر محدوده خاصى در نظر پژوهشگرى بود، بايد با قيودى آن را معين نمايد. در نتيجه بايد گفت: اصطلاح علوم قرآن همه دانشهايى را كه براى فهم قرآن به كار مىآيند يا برخاسته از قرآناند، در بر مىگيرد. به ديگر سخن علوم قرآن را مىتوان اين گونه تعريف كرد: سلسله دانشهايى كه در شناخت و فهم قرآن نقش و دخالت دارند.
با توجه به اينكه علوم قرآن از زواياى گوناگون متنوع است، مفسران و دانشمندان علوم قرآن، تقسيمات زير را براى آن ارائه نمودهاند:
علوم لفظى علومى است كه در باره الفاظ قرآن بحث مىكند؛ مانند علم تجويد، علم قرائت، فن رسم الخط، شمارش عدد سوره، آيه، كلمات و حروف قرآن.
بحث از تحريفناپذيرى قرآن و مسئله اعجاز نيز در رديف همين دسته قرار مىگيرند.
علوم معنوى، علومى است كه درباره معانى قرآن بحث مىكند؛ مانند تنزيل و تأويل، ظاهر و باطن، محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ، آيات الاحكام و علم تفسير قرآن.8
علوم تاريخى، علومى است كه در باره سرگذشت قرآن كريم، چون: نزول قرآن، نگارش و نويسندگان قرآن، مراحل تدوين و اعراب و اعجام قرآن سخن مىگويد.
علوم دستورى، علومى است كه در باره قرائت، تجويد، رسم الخط، و... بحث مىكند.
علوم تفسيرى، علومى است كه تفسير، شيوههاى تفسيرى و مناهج آنرا مىكاود.
منظور از علوم برونقرآنى، علومى است كه با قطع نظر از قرآن و بيرون از محتواى آن، وجود دارد؛ مانند ادبيات، تاريخ و تاريخ قرآن. و اما مقصود از علوم درونقرآنى دانشهايى است كه از درون قرآن نشئت گرفته است؛ مانند مباحث اعجاز، تحريف، شناخت آيات و سورهها، و تمام معارف قرآن.
منظور از علوم متصل، دانشهايى است كه پيوند ناگسستنى با قرآن دارند؛ به گونهاى كه در فرض عدم نزول قرآن، اين علوم نيز اصلا پا به عرصه وجود نمىگذاشتند؛ زيرا در حقيقت زايده خود قرآن كريماند. برخى از اين علوم عبارتند از:
يك. تاريخ قرآن، شامل كيفيت نزول قرآن، نگارش و رسم الخط قرآن، نويسندگان وحى، جمع و تأليف قرآن در عصر پيامبر (ص)، جمع و تأليف قرآن پس از رحلت پيامبر (ص)، قاريان و قرائتهاى گوناگون، ترتيب نزول و ترتيب مصحف، تقسيمبندى و اجزاى قرآن، اعجام و اعرابگذارى قرآن، تجويد و تلاوت قرآن، مفردات و معانى واژگان، وجوه و نظائر، غريب القرآن، زبان قرآن، شناخت آيات و اقسام آن، تناسب آيات و سور، اِحكام و تشابه، نسخ و تخصيص آيات قرآن.
دو. اسباب النزول.
سه. شناخت اسمى و وصفى قرآن.
چهار. حدوث و قدم قرآن.
پنج. ظهر و بطن.
شش. تحريفناپذيرى قرآن.
هفت. اعجاز قرآن.
هشت. تفسير و تأويل قرآن.
اما مقصود از علوم مرتبط با قرآن، دانشهايى است كه در فهم قرآن نقش اساسى دارند، اگر چه خاستگاه آنها قرآن نبوده است؛ زيرا پيش از نزول قرآن نيز به عنوان بخشى از فرهنگ عرب در ميان آنها وجود داشته است؛ مانند ادبيات به معناى اعم آن، كه پايه اساسى در فهم الفاظ هر متن، و از جمله قرآن مىباشد.
صاحب البرهان مىنويسد:
علوم مرتبط با الفاظ قرآن، چهار نوع است: اعراب، نظم، تصريف و اعتبار.9
منظور از اعراب، علم نحو، مقصود از نظم، علوم بلاغت، مراد از تصريف علم اشتقاق، و منظور از اعتبار، علم منطق است.
در گروه دانشهاى مربوط به قرآن، علوم ديگرى نيز دخالت دارند، كه در مجموع عبارتند از:
1. علم لغت: دانش شناخت واژهها.
2. علم صرف: دانش تغيير ساختها و شناخت جايگاه فردى واژهها.
3. علم نحو: دانش شناخت جايگاه تركيبى واژهها و اعراب آنها.
4. فقه اللغه: دانشى كه از ارتباطِ لفظى و معنوى واژگان سخن مىگويد.
5. علم اشتقاق: دانش ارتباط واژهها و معانى آنها با يكديگر.
6. علم اساليب: شناخت شيوههاى كلامى كه عبارت است از:
علم معانى: دانشى كه در باره لفظ، از جهت مطابقت با مقتضاى حال گفتوگو مىكند.
علم بيان: دانشى كه از نحوه بيان يك معنا، از راههاى گوناگون بحث مىكند.
علم بديع: دانشى كه در باره زيبايىهاى كلامى سخن مىگويد.10
7. علم منطق: ابزارى كه با به كار گرفتن آن، ذهن از خطا در فكر مصون مىماند.11 علم منطق از آن رو در رديف علوم لفظى قرار گرفته است كه در باره چگونگى چينش قضايا و مقدمات قياس نيز بحث مىكند.
شاخههاى ديگرى از علوم مرتبط با قرآن وجود دارد كه در فهم و تفسير قرآن نقش كليدى دارند؛ هر چند وجود آنان قبل ازنزول قرآن در قالب و عنوان ديگرى بوده است؛ مانند:
1. سيره پيامبر(ص) و نيز ائمه معصومين (ع) به عنوان بخشى از منابع تفسير.
2. علوم الحديث، به عنوان بخشى از منابع تفسير، كه خود عبارت است از:
الف. علم رواية الحديث، و آن علمى است كه در آن از كيفيت اتصال حديث به معصوم از لحاظ احوال روات و كيفيت سند گفتوگو مىشود. اين شاخه از علم الحديث خود به دو بخش تقسيم مىشود:
ـ علم الرجال، كه از احوال رجال سند از لحاظ عدالت و وثاقت و عدم آن بحث مىكند.
ـ علم مصطلح الحديث، كه به كيفيت نقل حديث توسط راويان از لحاظ تواتر، وحدت نقل، اتصال و انقطاع، صحت و ضعف آن مىپردازد.
ب. علم دراية الحديث، كه از معانى و مفاهيم الفاظ وارد در احاديث، بحث مىنمايد.12
3. علم اصول فقه، يا شناخت شيوههاى استدلال و استنباط احكام موجود در متون دينى اعم از قرآن و سنت.
4. علم كلام، يا شناخت مسائل و قواعد كلى اصول اعتقادات.
5. علم تاريخ و احوال بشر.
پر واضح است كه اين علوم ابزار فهم قرآن است؛ به گونهاى كه اگر مفسر قرآنى از آن بىبهره باشد، از درك صحيح قرآن محروم خواهد بود، و يا تفسيرش، تفسير به رأى خواهد شد.
آيا دانشهاى بشرى، يا علوم تجربى، 13 مانند دانش پزشكى، فيزيك، شيمى، رياضيات، زيستشناسى، روانشناسى، جامعهشناسى، حقوق، اقتصاد و امثال آن، در فهم قرآن نقشى دارند؟ و آيا لازم است مفسر بدانها نيز بپردازد؟
اين دانشها نقش مستقيمى در فهم قرآن ندارند. چنين نيست كه اگر كسى آشنا و آگاه بدانها نباشد، قرآن را نفهمد. آرى؛ آگاهى از اين سلسله دانشها، مىتواند در تبيين موضوع، و نيز عينى كردن برخى از مصاديق بهويژه در تفسير آياتى كه به موضوعات علمى اشاره دارد، نقش اساسى ايفا نمايد.
گفتنى است كه حقايق علمىِ غير قابل تغيير، در صورتى كه از مرحله نظريه و فرضيه گذشته و به صورت قانون حتمى درآمده باشند، مىتوانند در رديف ديگر مصادر تفسير قرار گيرند. از اين رو، آگاهى از اين دانشها، مىتواند كمك شايان توجهى در تعيين مصاديق دقيقتر مفاهيم قرآن نمايد؛ به شرط آنكه به وادى تفسير بهرأى كشيده نشود.
در كنار علوم قرآنى و علوم مرتبط با قرآن، علوم ديگرى نيز وجود دارد كه به «علوم مستفاد» يا مستنبط از قرآن شهرت دارد. مراد از علوم مستفاد، دانشهايى است كه قرآن كريم با نزول خود به ارمغان آورده، و يا به تكميل آن پرداخته است، و اين امر به دليل هدايتى بودن قرآن، و رسالت جامع و فراگير آن است. بدين معنا كه هر آنچه مورد نياز جامعه بشرى بوده است، بهاجمال يا تفصيل بدان پرداخته است. گاهى در قالب بيان عقايد صحيح، گاهى با بيان اخلاقيات و گاهى نيز با تبيين احكام، و گاه با نقل تاريخ گذشتگان. در اينكه اين علوم ـ كه در حقيقت همان معارف قرآن است ـ چه ميزان و چه تعداد است، دانشمندان علوم قرآن ديدگاههاى متفاوتى دارند.
محمد بن جرير طبرى مىنويسد: علوم قرآن مشتمل بر سه بخش است: توحيد، اخبار و ديانات. سپس مىافزايد: بر همين اساس پيامبر(ص) فرموده است: قل هو الله احد، برابر با يك سوم كل قرآن است؛ زيرا اين سوره مشتمل بر همه توحيد است.
ابوبكر بن عربى مىگويد: امهات علوم قرآن عبارتند از: توحيد، تذكير و احكام كه ظاهرا همان: عقايد، اخلاق و احكام است. وى مىافزايد: در بخش توحيد، معرفت مخلوقات، معرفت خالق، شناخت اسما و صفات حق وجود دارد. در بخش تذكير وعده به بهشت، وعيد به دوزخ، تصفيه ظاهر و باطن قرار دارد. نيز در بخش احكام همه تكاليف، منافع و مضرات، امر و نهى جاى مىگيرند.
على بن عيسى رمّانى، بر اين عقيده است كه قرآن مشتمل بر سى علم است كه امر، نهى، وعد، وعيد، وصف بهشت و دوزخ، احتجاج عليه مخالفان و رد بر ملحدان از آن جمله است. 14
به نظر مىرسد، اين تقسيمها چندان دقيق نباشد، زيرا با گذرى در آيات قرآن، چنين مىنمايد كه دايره علوم مستنبط و مستفاد، و نيز معارف قرآن از آنچه گفته شد، جامعتر است. در اينجا تنها به بيان فهرست كلى و جامع آن اشارت مىشود:
1. علم اعتقادات، علم اصول دين و حكمت متعاليه.
2. علم اخلاق، تربيت و تزكيه.
3. علم فقه و حقوق، و علم به احكام عبادى، اقتصادى، معيشتى، جهاد، سياست.
4. فصاحت و بلاغت، شيوه ارائه سخن در شيواترين و رساترين اسلوب ممكن.
5. ادبيات موضوعى، نظيرِ تمثيلات، تشبيهات، كنايات و استعاراتِ قرآن.
6. تاريخ، سرگذشت امتهاى پيشين، به ويژه فلسفه تاريخ.
7. تاريخ اديان؛ شامل تاريخ يهود، مسيحيت، مجوس و صابئان.
8. آفرينش انسان؛ بهويژه سير تطور و ابعاد وجودى او.
9. آفرينش جهان؛ بهخصوص ستارگان، آسمان و زمين.
10. تفسير قرآن، شامل مجموعه معارف.
11. علوم ديگر و قرآن.
ممكن است، اين پرسش خود نمايى كند كه آيا قرآن «تبيان كل شىء» نيست؛ پس چرا علوم مستفاد از قرآن، به چند مورد بسنده و خلاصه شده است؟
پاسخ اين است كه قرآن، كتاب طب، فيزيك، شيمى، رياضى، جامعهشناسى، روانشناسى و مانند آنها نيست؛ بلكه كتاب هدايت و راهنمايى انسان به سوى سعادت ابدى است و در اين مسير هر آنچه را كه انسان بدان نيازمند بوده، بيان كرده است. آرى؛ ممكن است در تكميل برنامه هدايتى و تربيتى خود، به پارهاى از اين گونه امور اشاره كرده باشد كه عنوان «آيات العلوم» به خود گرفته است.
قرآن از اين زاويه، انسانها را به تفكر در آفرينش و آيات الهى دعوت مىكند، كه خود مىتواند منشأ بسيارى از علوم و دانشهاى بشرى باشد؛ از جمله: تفكر در آفرينش آسمان و ستارگان، خورشيد، ماه، اختلاف شب و روز و فصول؛ تفكر در آفرينش زمين، درياها، كوهها، بيابانها؛ تفكر در آفرينش شگفتآور نباتات، حيوانات، آفرينش انسان و اسرار موجود در وى؛ تفكر در تاريخ و سرنوشت گذشتگان.
قرآن همچنين به دانشهاى هيئت، نجوم، هندسه، رياضى، پزشكى، تغذيه، زيستشناسى، و نيز به فنون نظامى، صنعتى (سفالگرى، شيشهگرى، رنگرزى)، كشتيرانى، تجارى، زراعى و غير آن، اشاره كرده است.
علوم قرآن، مانند ديگر علوم اسلام، ريشه در كلام معصومان (ع) دارد. بدين معنا كه اين علوم مورد توجه آنان بوده و به مناسبتهايى به برخى از اقسام آن نيز اشارت فرمودهاند.
در زمينه تاريخ قرآن، قرائت و قرّاء، ظهر و بطن، شيوه تفسير، منابع تفسير و... روايات بسيارى از اهل بيت نقل شده است. مثلاً در باره زبان قرآن مىفرمايد:
نزل القرآن باياك اعنى و اسمع يا جاره. 15
در مورد اسباب نزول، امام على (ع) فرمود:
ما نزلت فى القرآن آية، الا و قد علمت اين نزلت و فيمن نزلت و فى اىّ شىء نزلت و فى سهل نزلت ام فى جبل. 16
امام باقر(ع) در زمينه تقسيم بندى آيات قرآن كريم، مىفرمايد:
ان لكتاب الله ظاهراً و باطناً و معانى ناسخاً و منسوخاً و محكماً و متشابهاً و سنناً و امثالا، و فصلاً و وصلا، و احرفاً و تصريفاً. 17
امام صادق(ع) در باره علوم و معارف قرآنى فرمود:
ان من القرآن حلالاً، و منه حراماً، و فيه نبأ من قبلكم، و فيه نبأ من بعدكم، و حكم ما بينكم.18
امام حسين(ع) در باره مراتب قرآن مىفرمايد:
كتاب الله على اربعة اشياء: على العبارة والاشارة واللطائف و الحقائق، فالعبارة للعوام، و الاشارة للخواص، و اللطائف للاولياء والحقائق للانبياء.19
هر چند انديشهوران علوم قرآن، در زمينه ماهيت علوم قرآنى، سخنى نگفتهاند، اما مىتوان از چگونگى ارائه مباحث آنها به نگرش كلى و شيوه بررسى آنان در علوم قرآن پى برد. به عنوان مثال از دو اثر گرانسنگِ البيان فى تفسير القرآن و التمهيد فى علوم القرآن بهخوبى مىتوان دريافت كه آيت اللّه خويى بر اساس شيوه علم اصولالفقه به بررسى مباحث علوم قرآنى پرداخته است؛20 اما آيت اللّه معرفت علوم قرآن را به سبك بررسىهاى تاريخى مىكاود. ولى هيچ كدام بيانگر ماهيت علوم قرآن نيست؛ چرا كه علوم قرآن، حتى به معناى خاص آن، در اساسْ متنوع، و داراى چيستىهاى مختلف است، و طبعاً همه آنها نمىتوانند يك ماهيت داشته باشند. در حقيقت علوم قرآن، مجموعهاى است از علوم عقلى و نقلى.
دانشهاى صرف، نحو، لغت و بلاغت جنبه نقلى دارد.
مباحث تاريخ قرآن، شناخت آيات، اسباب النزول و تفسير روايى نيز نقلى است.
مباحث ضرورت وحى، تحريفناپذيرى، اعجاز و تفسير قرآن، آميزهاى از عقل و نقل است.
مباحث مربوط به علم كلام در بخش توحيد، و بسيارى از مباحث علم اصول الفقه، عقلى است. علوم مستفاد از قرآن، از مقوله همان علمى است كه از قرآن استنتاج شده است.
بنابراين در هر يك از مباحث قرآنى مىبايست شيوه خاص آن دانش را پى گرفت، تا دچار سر درگمى و اشتباه نشويم.
اگر چه هر يك از مباحث علوم قرآن، موضوع خاصى دارد كه هر بخش را از بخش ديگر متمايز مىكند، اما آنچه همه اينها را درسلسله علوم قرآنى به هم پيوند مىدهد و نقش محورى را ايفا مىكند، پسوند قرآن است و در حقيقت موضوع اصلى در همه اين علوم، خود قرآن كريم مىباشد.
تعيين جايگاه، و ميزان برترى هر علم، فن و هنر، به يكى از سه عامل زير بستگى دارد:
الف. موضوع. مثلاً مىگويند: عرفان از فلسفه برتر است، زيرا موضوع عرفان خداوند و موضوع فلسفه وجود مطلق.
ب. شكل و صورت. چنانكه در نساجى، هنر پردهبافى از هنر فرشبافى برتر است، زيرا زيبايى پرده بر زيبايى فرش برترى دارد.
ج. هدف و غرض. مثلاً طبابت بر بنايى برترى دارد، زيرا هدف پزشكْ سلامتى بدن و هدف بنّا، سكونت انسان است و بديهى است كه سلامتى، از سكونت ارزشمندتر است.
هر علم و هنرى كه در موضوع برتر باشد، و يا با فرض يگانگى موضوع، از ديگر عوامل برترى برخوردار باشد، بر ديگرى برترى خواهد داشت. اگر از هر جهت و در همه عوامل برتر باشد، پيشاپيش و در رأس همه قرار مىگيرد.
در باره علوم قرآن، بايد به برترى آن از هر جهت (موضوع، شكل و هدف) اذعان نمود؛ زيرا موضوع اين علم كلام خدا است كه سرچشمه همه فضائل و حكمتها است. صورت اين دانش تجلى اسرار نهفته در آيات الهى و هدف از آن آگاهى بر تاريخ قرآن، ابزار فهم قرآن و بالاخره تحصيل معارف قرآنى است. بنابراين بايد گفت: علوم قرآن از نظر اهميت، ارزش و جايگاه، در رأس همه علوم قرار دارد و بسا به اين حقيقت اشارت دارد كلام امام عسكرى(ع) كه مىفرمايد:
ما انعم اللّه عز وجل على عبد بعد الايمان باللّه افضل من العلم بكتاب اللّه و معرفة تأويله؛
خداوند عزوجل بعد از نعمت ايمان به خودش نعمتى بالاتر از علم به كتابش و شناخت تفسيرش به كس نداده است. 21
اين بدان معنا است كه اولاً نعمتهاى خداوند بر دو قسم مادى و معنوى است و در بخش نعمتهاى معنوى از جمله عقل، علم و ايمان، آگاهىهاى قرآنى از همه بالاتر است و واضح است سلسله علوم قرآن يا خود تأويل و تفسير قرآن است و يا در مسير اين حركت علمى قرار دارد؛ چرا كه ارتباط علوم قرآن به معناى علوم متصل يا علوم مرتبط با تفسير قرآن، همان ارتباط علم اصول الفقه با علم فقه است كه اگر علم اصول فقه نباشد، فهم فقه و استنباط احكام ميّسر نخواهد بود.
* دانش آموخته حوزه علميه، دكتراى تفسير و علوم قرآن(سطح چهار حوزه)، عضو هيئت علمى مركز جهانى و پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى.
1. در اين صورت، اصطلاح علوم قرآن، مرادف با علوم قرآن و ترجمه «العلوم القرآنية» مىباشد؛ يعنى علومى كه موضوع آن قرآن است؛ همانند علوم سياسى و علوم طبيعى كه موضوع آنها سياست و طبيعت است.
2. در اين صورت اصطلاح فوق ترجمه «علوم القرآن» مىباشد.
3. ر. ك: زرقانى، محمد عبدالعظيم، مناهل العرفان، ج 3، ص 28.
4. ر. ك: حكيم، سيد محمد باقر، علوم القرآن، ص... .
5. ر. ك: معرفت، محمد هادى، علوم قرآنى، ص 7.
6. همان.
7. همان.
8. ر. ك: علامه طباطبايى، محمد حسين، قرآن در اسلام، ص 108.
9. ر. ك: البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 19.
10. ر. ك: جرجانى، على بن محمد، كتاب التعريفات، ص 67.
11. ر. ك: مظفر، محمد رضا، المنطق، ص 10.
12. ر. ك: مدير شانه چى، كاظم، علم الحديث و دراية الحديث، ص 8.
13. علوم تجربى به لحاظهاى مختلف تفسيم شده است: به لحاظ موضوع و متعلّق، به انسانى و طبيعى منشعب شده است. علوم و معارفى كه متعلَّق شناسايى و مطالعهاى آنها رفتارهاى فردى و جمعى، ارادى و غير ارادى، آگاهانه و غير آگاهانه انسانى باشد، علوم تجربى انسانى نام دارد؛ مانند روانشناسى، جامعهشناسى، علوم سياسى، علوم تربيتى، اقتصاد و مديريت. اما علومى كه متعلَّق شناسايى آنها رفتار و پديدههاى غير انسانى است و در قالب كميتپذير و نظم تجربى قرار مىگيرند، علوم تجربى طبيعى ناميده مىشوند؛ مانند فيزيك، شيمى، زيستشناسى و... .
علوم تجربى در تقسيم ديگر به علوم محض، يعنى علومى كه در صدد كشف نظمهاى جهان مادى و پرده برداشتن از اسرار طبيعى است، و علوم كاربردى كه در صدد تسلط بر عالم طبيعت و به خدمت گرفتن عناصر جهان است، تقسيم مىشود. (ر. ك: خسرو پناه، عبدالحسين، كلام جديد، ص 359).
14 ر. ك: البرهان فى علوم القران، ج 1، ص 17 ـ 19؛ اتقان، ترجمه حائرى، ج 2، ص 393.
15 ر. ك: مجلسى، بحار الانوار، ج 92، ص 382.
16 همان، ج 92، ص 79 و 87.
17 همان، ج 92، ص 90.
18 همان، ج 92، ص 111.
19 همان، ج 92، ص 20.
20 گفتنى است كه علم اصولالفقه خود از مقوله علوم دستورى است كه در باره يك سلسله «بايد»ها سخن مىگويد، نه در باره «هست»ها. ر. ك: مطهرى، مرتضى، آشنايى با علوم اسلامى، ص 253.
21 ر. ك: بحار الانوار، ج 1، ص 217.